تفسیر آیه 30 سوره مبارکه بقره - تفسیر اطیب البیان


وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ (30)
 (و یاد کن زمانى را که پروردگار تو بملائکه فرمود من در زمین جانشین قرار میدهم ملائکه گفتند آیا کسى را میگذارى که فساد کند و خونریزى نماید و حال آنکه ما تسبیح و تقدیس تو میکنیم فرمود من دانا هستم چیزى را که شما نمیدانید) در تفسیر این آیه بنحو اختصار در چند مقام سخن مى‏گوییم:
 «مقام اول»
در شرح الفاظ آیه: و او عاطفه از باب عطف جمله بجمله است و کلمه اذ وقتیه و متعلق بفعل مقدر مانند اذکر و نحو آن و در موضع نصب است، و قول به اینکه زائده است بدون وجه میباشد و قول خداوند بملائکه وحى اوست، نظیر قرآن که قول و کلام الهى و وحى اوست، و درباره وحى و کیفیّت آن و اقسام آن در ذیل آیه شریفه وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ الآیة اشاره نمودیم و همچنین در جلد اول کلم الطیب از ص 180 تا ص 184 اقسام آن را بیان کرده‏ایم و گفته‏ایم که وحى بمعنى کلام خفىّ است بنحوى که غیر مخاطب نفهمد و در قرآن وحى را اطلاقاتى هست که بذکر بعضى از آنها میپردازیم:
1- خطورات قلبیه که از طرف شیاطین باشد و وسوسه مینامند چنانچه میفرماید وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلى‏ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً «1» 2- خطورات قلبیه که از طرف ملائکه میباشد و الهامش مى‏نامند چنانچه میفرماید وَ أَوْحَیْنا إِلى‏ أُمِّ مُوسى‏ أَنْ أَرْضِعِیهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ «2» (و بما در موسى الهام نمودیم که موسى را شیر ده و هر گاه ترسیدى او را در دریا افکن)
3- وحى تکوینى طبیعى چنانچه فرمود وَ أَوْحى‏ رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا یَعْرِشُونَ «1» (و پروردگار تو وحى نمود بزنبور عسل که از کوه‏ها خانه فرا گیر و همچنین از درخت‏ها و از بناهاى مرتفع) 4- وحى امریست مانند آیه شریفه وَ إِذْ أَوْحَیْتُ إِلَى الْحَوارِیِّینَ أَنْ آمِنُوا بِی وَ بِرَسُولِی «2» (بحواریان امر کردیم که بمن و پیغمبر من ایمان بیاورید) 5- وحى خبریست چنانچه در آیه شریفه وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ الایه «3» و بآنان بجاى آوردن نیکیها را وحى نمودیم) 6- بمعناى اشاره است چنان که فرماید فَخَرَجَ عَلى‏ قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرابِ فَأَوْحى‏ إِلَیْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُکْرَةً وَ عَشِیًّا «4» (و زکریا بر قومش از محراب عبادت بیرون آمد پس اشاره نمود بآنان که صبح و شام تسبیح خدا کنید) 7- وحى بمعناى تقدیر است چنانچه فرماید وَ أَوْحى‏ فِی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها «5» (و کار هر آسمانى را در آن تقدیر نمود) 8- وحى بانبیاء و ملائکه که آنهم انواعى دارد: یا از وراء حجب است چنان که شب معراج براى پیغمبر اکرم صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم واقع شده و یا بایجاد کلام در جسم میباشد چنان که براى موسى علیه السّلام از شجره صدا بلند شد یا بنحو الهام در قلب یا در خواب مثل خواب حضرت ابراهیم یا بیدارى و یا بوسیله ملائکه و رسل بعضى بر بعضى که جمعا ده نوع وحى براى پیغمبران واقع شده است.
ملائکه جمع ملک است بعضى گفتند مأخوذ از الک الوکة میباشد و میم زائد است بمعنى رسالت و عده‏اى گفته‏اند مأخوذ از لأک است و باز میم زائد است آنهم بمعناى رسالت است و برخى آن را مأخوذ از ملک و ملاک بر وزن فعال گرفته‏اند و در این صورت میم اصلى است و الف زائد است و قول اخیر بصواب نزدیکتر است و بر هر تقدیر ملک اسم جنس است نظیر انس و جن، اسم است بر طایفه از مخلوقات الهى که داراى عقل و شعور مى‏باشند جعل خلیفه بر دو نوع است یکى جعل تکوینى که ایجاد خلیفه باشد و دیگرى جعل تشریعى که اعطاء منصب خلافت باشد و آیه شریفه بر هر دو جعل دلالت دارد یعنى خلق کنم کسى را که لیاقت اعطاء منصب خلافت را داشته باشد و این منصب را باو عطاء کنم و مراد از خلافت خلافت اللَّه است نه خلافت بمعناى جایگزینى که بنى آدم جایگزین جن باشند، یا تولید و تناسل که بعضى جاى بعض دیگر باشند مانند آیه شریفه فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ «1» چنان که عده‏اى از مفسرین گفته‏اند.
و مراد از فى الارض تخصیص بر روى زمین نیست چون کسى روى زمین نبود که براى او خلیفه معین شود بلکه مراد جعل خلیفه است از زمین یعنى از مواد عنصریه و همین امر بود که مورد سؤال ملائکه واقع شد و گمان کردند که خلافت مناسب با مقام نورانیت است که مقام ملائکه باشد نه مواد ظلمانى خاکى که داراى قواى شهویه و غضبیه‏اند که بهائم داشته و روى زمین بجان یکدیگر افتاده و سبب فساد و خونریزى میشوند و باز همین موضوع سبب خوددارى ابلیس از سجده به آدم شد که گفت خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ «2» در صورتى که غافل بودند که عنصر مادى تنها نیست بلکه مرکب از ماده جسمانى و جوهر عقلانى است که خود ترکیب از اعلا مراتب قدرت حق جل و علا است که مجرد و ماده را با هم‏

ترکیب کرده است ولى ملائکه نمیتوانستند این معنى را تعقل کنند که عقل مجرد میتواند بتوسط جسم مادى کسب کمال نماید و از ملائکه هم برترى پیدا کند زیرا کمالات ملائکه هر چه دارند فعلیت است و قابل ترقى نیست و سؤال ملائکه اعتراض نبود بلکه سؤال از وجه حکمت آن بود و جواب پروردگار نیز روى همین موضوع بود یعنى شما نمیدانید تا موقعى که به بینید که اهلیت تعلیم اسماء را ندارید و او دارد.
و معناى تسبیح تنزیه حضرت احدیت است از صفات امکانیه و افعال قبیحه و حمد تمجید اوست بصفات کمالیه و افعال حسنه و تقدیس طهارت اوست از عیوب و نواقص‏
 «مقام دوم»
در حقیقت ملائکه: چند قول درباره ملائکه گفته شده:
قول اوّل: قول کسانیست که اصلا منکر وجود ملائکه میباشند و این طایفه طبیعیون‏اند که معتقداند که وراء حس و ماده موجودى نیست قول دوم قول کسانى است که ملائکه را قواى طبیعى میدانند که خداوند در اشیاء قرار داده قول سوم گفته عده‏اى از مشرکین و عبده کواکب است که میگویند ستارگان آسمان داراى شعورند و بعضى سعد و بعضى نحسند نفوس کواکب سعده ملائکه و نفوس کواکب نحسه شیاطین میباشند قول چهارم عقیده مجوس است که بدو اصل قائلند یزدان و اهرمن و میگویند ملائکه از جوهر نورانى یزدان و شیاطین از جوهر ظلمانى اهرمن بوجود مى‏آیند نه بطور تناسل بلکه مانند پیدایش حکمت از حکیم و ضیاء از مضی‏ء و سفاهت از سفیه‏ قول پنجم قول نصارى است که میگویند نفس انسان بعد از مردن تعلّق میگیرد بقالب مثالى نفوس خیّره ملائکه هستند و نفوس شریره شیاطین قول ششم قول کسانى که ملائکه را از جواهر مجرده میدانند که بعالم عقول تعبیر مى‏کنند از عقول طولیّه بنا بر مسلک افلاطون و از عقول عرضیّه بنا بر مسلک ارسطو قول هفتم کسانى که ملائکه را دختران خدا میدانند که قرآن از قول آنها گوید فَاسْتَفْتِهِمْ أَ لِرَبِّکَ الْبَناتُ وَ لَهُمُ الْبَنُونَ أَمْ خَلَقْنَا الْمَلائِکَةَ إِناثاً وَ هُمْ شاهِدُونَ «1» قول هشتم قول به اینکه آنها اجسام لطیفه‏اند که بصور مختلفه متشکل مى‏شوند اکثر حکماء باین قول قائل‏اند و از آیات قرآنى هم همین مفاد معلوم میشود مانند قول خداى تعالى جاعِلِ الْمَلائِکَةِ رُسُلًا أُولِی أَجْنِحَةٍ مَثْنى‏ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ «2» قول نهم کسانى که آنها را داراى صورت بدون ماده میدانند قالب مثالى برزخى و مثل افلاطونى قول دهم مسلک تحقیق است و توضیح این مسلک مبتنى بر بیانى است و آن اینست که دلیل بر وجود ملائکه منحصر است بگفته شرع و دلیل عقلى بر وجود آنها نداریم و دلیلى که حکما بر وجود آنها اقامه کرده‏اند بقاعده امکان اشرف تمام نیست نه از لحاظ صغرى و نه کبرى، زیرا نه اشرفیت ملائکه مسلم است چون انبیاء و اولیاء و انسان کامل اشرف از ملائکه هستند و بر فرض اشرف بودن مجرد اشرفیت ایجاب خلقت نمیکند زیرا خلقت منوط به حکمت و مصلحت است و دلیل حسّى هم بر وجود آنها نداریم زیرا معلوم نیست ادعاى کسانى که مدعى مشاهده آنها بوده‏اند صحیح باشد و بر فرض صحت معلوم نیست مشاهد آنها ملک باشد چنان که وجود جنّ و شیاطین هم از راه شرع ثابت است نه بقاعده امکان اخسّ و نه‏  بدلیل حسّى تمام است اما حقیقت ملائکه نیز از لسان شرع و آیات قرآنى معلوم نیست ولى حقیقت شیاطین و جن که از آتش خلق شده‏اند از قرآن و احادیث استفاده میشود چنان که قبلا هم تذکر داده‏ایم مرحوم سبزوارى در منظومه از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت کرده‏
 «سئل امیر المؤمنین علیه السّلام عن العالم العلوى فقال صور خالیة عن المواد عاریة عن القوة و الاستعداد تجلّى لها ربها فاشرقت الحدیث» «1»

ولى مدرک این حدیث معلوم نیست و همچنین آیات قرآن و ظواهر اخبارهم دلیل بر جسمانیت آنها نیست زیرا داراى اجنحه بودن و صعود و نزول کردن و یا در حال قیام و قعود بودن آنها و همچنین اینکه انبیاء آنها را مشاهده کرده و با آنها حرف زده‏اند هیچکدام مانع از صورت بلا ماده بودن آنها نیست و ما در جلد سوم کلم الطیب ص 55 تا 58 راجع بملائکه بیانى نموده‏ایم و اما اینکه خطاب در آیه شریفه به همه ملائکه بوده یا ملائکه‏اى که در زمین بوده بحث در آن بى‏مورد است زیرا جمع محلّى بالف و لام افاده عموم مى‏کند و آدم هم روى زمین نبوده و علاوه بر آن منظور افضلیت آدم است بر ملائکه آسمانها زیرا انبیاء از ملائکه اشرفند و از براى ملائکه درجات و طبقاتى در قرآن ذکر شده از آن جمله است 1- حمله عرش «2» 2- حافّون اطراف عرش «3» 3- ملائکه بهشت «4» 4- ملائکه‏ دوزخ «1» 5- ملائکه حفظه «2» 6- نویسندگان «3» 7- فرستادگان خدا «4» 8- ملائکه مأمور تعظیم کارها هر کدام در قسمتى «5» 9- مأمورین بعبادت حق از تسبیح و تحمید و قیام و قعود و رکوع و سجود و عبادتهاى دیگر «6»
 «مقام سوم»
در معنى خلافت و خلیفه بمعناى جانشین است و امریست ربطى بین جاعل خلیفه و مجعول له الخلافة و معناى خلافت اعطاء منصب است بکسى در آن شغل و مقامى که معطى دارد مثلا شخص عالمى که داراى مشاغل مختلف از قبیل امامت جماعت و قضاوت و اصلاح کارهاى مسلمین باشد اگر کسى را که مورد اعتمادش باشد بر یکى از کارهاى خود بگمارد او خلیفه عالم است در آن کار البته باید دانست که فقط در کارهایى اعطاء منصب خلافت جایز است که شخص خلیفه از عهده آن کار برآید مثلا در مثال بالا اگر شخص عالم در علوم دین اعلم باشد و با وجوب تقلید اعلم شخص دیگرى در دادن فتوى نمیتواند جانشین عالم باشد و از بحث فوق چند نکته باید گفته شود:
نکته اول مقام ربوبیت و افاضه وجود خاص ذات حق است و قابل خلافت نیست‏
نکته دوم آنکه معناى خلافت در آیه شریفه مقید بامر بخصوصى نشد و اعطاى ولایت کلّیه است بر جمیع مخلوقات و وجوب اطاعت او در جمیع اوامر و نواهى چون لفظ خلیفه مطلق است نکته سوم باید خلیفه قابلیت این منصب را داشته باشد و از جمیع گناهان معصوم باشد و حتى از سهو و نسیان و شک و شبهه معصوم باشد و همچنین عالم باشد بجمیع مصالح و مفاسد امور و خلاصه کلّیه صفاتى که لازمه قابلیت خلافت اللّهى است داشته باشد نکته چهارم جاعل خلافت باید همان کسى باشد که منصب خلافت را اعطاء مى‏کند یعنى خلیفه خدا باید از طرف خدا بخلافت نصب شده باشد چنان که آیات زیر مؤید این مطلب است اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ «1» و در خطاب بحضرت ابراهیم فرماید إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً «2» و بحضرت داود میفرماید یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً «3» و با توجه بمفاد نکته چهارم بطلان مذاهبى که امام و جانشین پیغمبر را برأى مردم انتخاب کرده‏اند واضح میگردد
 «مقام چهارم»
در قول ملائکه «أَ تَجْعَلُ فِیها الى ما لا تَعْلَمُونَ» گفتیم که گفته ملائکه از روى اعتراض نبوده و بلکه سؤال از وجه حکمت و مصلحت جعل خلیفه در زمین بوده است و گفته آنها سفک دم و افساد در زمین که نسبت بخلیفه داده‏اند غیبت و
تهمت نبوده چون هنوز بشرى روى زمین نبوده که بآنها تهمت زده شود بلکه کلام آنها ناظر بمقتضاى طبیعت نوع بشر بوده است چنان که در کلام آنها «نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ هم منظورشان تعریف و تمجید خودشان نبوده است چون مقتضاى طبیعت ملائکه تسبیح و تقدیس الهى است و از جمله انى اعلم ما لا تعلمون معلوم میشود که علم ملائکه فقط بظاهر بوده و علم بباطن اشیاء نداشته‏اند و روى همین اصل سؤال کردند که بر حسب ظاهر موجودى که در زمین میآفرینى مقتضاى طبیعت او سفک دماء و افساد است و خدا در جواب آنها میفرماید که شما فقط بظاهر امر عالمید و آنچه من میدانم (علم بغیب) شما نمیدانید.

 

__________________________________________________
 (1)- سورة الصافات آیه 6 (ما آسمان نزدیک را بآرایش ستارگان آراستیم)
                        اطیب البیان فى تفسیر القرآن، ج‏1، ص: 495__________________________________________________
 (1)- سوره انعام آیه 112 (و همچنین قرار دادیم براى هر پیغمبرى دشمنانى از شیاطین جن و انس که بعضى از آنها به بعضى دیگرشان وسوسه میکنند بکلمات فریبنده و گول زننده)
 (2)- سوره قصص آیه 6
                        اطیب البیان فى تفسیر القرآن، ج‏1، ص: 496

__________________________________________________
 (1)- سور نحل آیه 70
 (2)- سوره مائده آیه 111
 (3)- سوره انبیاء آیه 73
 (4)- سوره مریم آیه 12
 (5)- سوره فصلت آیه 11
                        اطیب البیان فى تفسیر القرآن، ج‏1، ص: 497

__________________________________________________

 (1)- سوره مریم آیه 60
 (2)- سوره اعراف آیه 11
                        اطیب البیان فى تفسیر القرآن، ج‏1، ص: 498

__________________________________________________
 (1)- سوره و الصافات آیه 149
 (2)- سوره فاطر آیه 1
                        اطیب البیان فى تفسیر القرآن، ج‏1، ص: 500

__________________________________________________
 (1)- از امیر المؤمنین ع از عالم بالا سؤال شد فرمود صورتهاى بدون ماده و بدون قوه و استعداد که پروردگارشان بآنها تجلى فرمود و آنها موجود شدند
 (2)- وَ یَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمانِیَةٌ سوره الحاقه آیه 17
 (3)- وَ تَرَى الْمَلائِکَةَ حَافِّینَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ سوره زمر آیه 75
 (4)- وَ الْمَلائِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ کُلِّ بابٍ سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ سوره رعد آیه 23
                        اطیب البیان فى تفسیر القرآن، ج‏1، ص: 501
__________________________________________________
 (1)- و ما جعلنا اصحاب النار الا ملئکة سوره مدثر آیه 30
 (2)- و هو القاهر فوق عباده و یرسل علیکم حفظة سوره انعام آیه 61
 (3)- ما یلفظ من قول الا لدیه رقیب عتید سوره ق آیه 17
 (4)- جاعل الملائکة رسلا سوره فاطر آیه 1
 (5)- و النازعات غرقا و الناشطات نشطا و السابحات سبحا فالسابقات سبقا و المدبرات امرا سوره النازعات آیه 1 و 2 و 3 و 4 و 5
 (6)- و الصافات صفا فالزاجرات زجرا فالتالیات ذکرا سوره صافات آیه 1 و 2 و 3
  اطیب البیان فى تفسیر القرآن، ج‏1، ص: 502

_____________________________________
 (1)- خدا داناتر است که کجا رسالت خود را قرار دهد- سوره انعام آیه 124
 (2)- همانا من ترا براى مردم امام و پیشوا قرار دادم- سوره بقره آیه 118
 (3)- ما ترا خلیفه نمودیم- سوره ص آیه 25
 اطیب البیان فى تفسیر القرآن، ج‏1، ص: 504